نوشته شده توسط : مروارید شیطون

 



:: بازدید از این مطلب : 164
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مروارید شیطون

جوک و نوشته قاتی پاتیه

میدونید چرا من اینقدر بدبخت شدم؟؟؟؟؟


هرکی از راه رسید عاشقم شد جواب رد دادم نفرینم کرد...


والا بد بختی داریمااااا ://

 

هی روزگار..
.
.
.
.
.
.
.
.
همکلاسی علیرضا روزگار درحال صداکردن او

 

مامانم اومده میگه سرویس بهداشتی رو الان جرم گیری کردم و برقش انداختم
ببینم یه نفر رفته دسشویی قلم پاشو می شکنم
هیچی دیگه داریم الان دسته جمعی از توالت مسجد محل برمیگردیم

 

خوشت اومد کامنت بزار

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 160
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : 30 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مروارید شیطون
توی عروسی دیدین که آخر مراسم عروس دسته

 

گلش رو بین مجرد ها پرت میکنه 

 

 

چند سال پیش تو یه عروسی بودیم و بعد از این که

 

 

کلی شادی و حرکات متفرقه از خودمون در کردیم 

 

رسیدیم به آخر مراسم و عروس و داماد اومدند که

 

دسته گلشون رو پرت کنن

 

 

دخترای دم بخت با خوشحالی زایدالوصفی جلوی عروس

 

و داماد جمع شدند تا بلکه همای سعادت روی  

 

دوش شونبشینه و بتونن دسته گل رو ،رو هوا بقاپن

 

و بختشون باز بشه

 

 

من هم که اون صحنه ها رو میدیدم ،یهو مثل شیر

 

از جام پریدم

 

و با اعتماد بنفس خیلی بالا رفتم و وایسادم بینشون

 

عروس دسته گل رو پرتاب کرد به هوا

 

 دسته گل صاف اومد بالا سر من و من هم مثل پلنگ 

 

پریدم و بالاتر از همه اونو قاپیدم

 

 

در این لحظه بود که دم بختان فهمیدند که همای

 

سعادت روی شونشون نشسته و ری.....ده و کاری با 

 

بختشون نداشته

 

خب در این بین بود که گرداننده مجلس دست منو 

 

گرفت و اسممو پرسید و بعد از بگو و  بخند 

 

به مهمونا گفت که رسم  اینه که آقا پسری که گل 

 

رو گرفته باید دوباره گل بندازه و هر دختری که گرفت

 

اون دختر مال اون پسره!!!!!!!

 

 

همینکه این جمله رو گفت مثل اینکه به گلّه گوسفند ها

 

گرگ حمله کرده باشه، دخترایی که اون وسط بودند 

 

مثل بره شروع کردند به فرار کردن، یکی داشت

 

از رو صندلی ها میپرید و فرار میکرد ، یکی داشت از

 

درخت بالا میرفت ،یکی داشت از زیر میزها در میرفت،

 

یکی داشت تو استخر زیر آبی در میرفت و . . .

 

یک ثانیه طول نکشید که اون وسط خالی شد و

 

من موندم و دسته گل و آقای خواننده . . .

 

و اعتماد بنفس بالای من . . .

 

آخه عزیزان من نخواستم که بخورمتون کهههههه

 

 

در آخر من هم  با دسته گلم رفتم نشستم سر جام 

 

خب حالا چند سال از اون روزا میگذره و چند تا از اون 

 

بره ها که الان واسه خودشون گوسفندی شدن، از

 

راههای مختلف برام پیغام میفرستن که اون موقع غلط 

 

کردم و فرار کردم حالا اون دسته گل رو بده به من

 

من هم میگم . . .

 

 

من غلط بکنم چیزی بگم ، به جون "مخاطب خاص" اگه 

 

من به اونا  محل بزارم و پیاماشونو بخونم

 

"مخاطب خاص" تو خودتو ناراحت نکن همه چی حل

میشه

 

** البته قابل ذکر است که تو اون مراسم مخاطب خاص 

 

حضور نداشت وگرنه من خودم دو دستی دسته گل رو 

 

به ایشون تقدیم میکردم 

 

خخخخخخخخخخخخخ............



:: بازدید از این مطلب : 274
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مروارید شیطون

دانه می چید کبوتر، به سرافشانی بید
لانه می ساخت پرستو، به تماشا خورشید
صبح از برج سپیداران می آمد باز
روز با شادی گنجشکان می شد آغاز
نغمه سازان سراپرده دستان و نوا
روی این سبزه گسترده سراپرده رها
دشت، همچون پر پروانه پر از نقش و نگار
پرزنان هر سو پروانه رنگین بهار

 

مهر، چون مادر می تابد سرشار از مهر
نور می بترد از آینه پاک سپهر
می تپد گرم، هم آواز زمان قلب زمین
موج موسیقی رویش! چه خوش افکنده طنین
ابر می آید سر تا پا ایثار و نثار
سینه ریزش را می بخشد بر شالیزار
رود می گرید تا سبزه بخندد شاداب
آب می خواهد جاری کند از چوب، گلاب
خاک می کوشد تا دانه نماید پرواز
باد می رقصد تا غنچه بخواند آواز
مرغ می خواند تا سنگ نباشد دلتنگ
مهر می خواهد تا لعل بسازد از سنگ
تاک صد بوسه ز خورشید رباید از دور
تا که صد خوشه چو خورشید برآرد انگور
سرو، نیلوفر نشکفته نوخاسته را
می دهد یاری کز شاخه بیاید بالا

 

سرخوشانند ستایشگر خورشید و زمین
همه مهر است و محبت نه جدال است و نه کین
اشک می جوشد در چشمه چشمم ناگاه
بغض می پیچد در سینه سوزانم، آه
پس چرا ما نتوانیم که این سان باشیم؟
به خود آییم و بخواهیم که : انسان باشیم

 

فریدون مشیری

 



:: بازدید از این مطلب : 156
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مروارید شیطون
 

 

سلام چند وقتیه حس نداشتم پست جدید بزارم

در کل شرمنده شما هام

 

بعدا جبران میکنم اگه عمری باشه . . .

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 175
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1394 | نظرات ()

x
با سلام آدرس چت روم عوض شده است برای ورود اینجا کلیک کنید

اول چت

با تشکر مدیریت اول چت