نوشته شده توسط : مروارید شیطون

چرخش زبانی یک پیشرفت مهم در سنت فلسفه غرب در طول قرن 20 بود و شاید بتوان آن را به اختصار بروز دغدغه‌ی نسبت زبان و دانش (رابطه میان فلسفه و زبان)تلقی نمود. ویتگنشتاین و سو سور نیای چرخش زبانی قلمداد می‌گردند.ماحصل نظریات ویتگنشتاین این است که "مسائل فلسفی از نفهمیدن منطق زبانی ناشی می شوند".ویتگنشتاین دارای دو دوره فلسفی است؛ در فلسفه اول رویکرد تحلیلی به زبان دارد و هدف او دست یافتن به پاسخ پرسشهای مهمی است نظیر: زبان چگونه به حیطه امکان در می آید؟ و چگونه ممکن است از زبان برای رسیدن به مقصود اصلی آن " یعنی تصویر جهان استفاده کرد ؟ به عبارتی در این دوره به زعم وی اگر بناست جمله ها و گزاره‌ها معنایی داشته باشند باید قابل تحلیل یا تجزیه به مجموعه‌ای از گزاره های ابتدایی باشند که آن جملات از یک سلسله تصاویر تشکیل می‌شوند. این سلسله تصاویر هم از اشیا ناشی می‌شوند و نماینده آنها به حساب می‌آیند. اما در فلسفه دوم به نظریه تصویری زبان متوسل می شود ، در این فلسفه معنای هر گفته نتیجه کاربردهای ممکن آن است و دیگر به ربط معنا با تصاویر و به تبع با جهان خارج نمی اندیشد. ویتگناشتاین ( دوم ) معتقد است که توضیحات تئوریک و جهانی در مورد زبان، کمکی در درک آن نخواهد کرد و زبان یک وجود متافیزیکی نیست، بلکه آن ابزاری است برای ایجاد هماهنگی میان کنش ها در متن یک رابطه اجتماعی. او همچنین توضیح می دهد که معنای یک کلمه را باید در کاربرد آن در زبان جستجو کرد. به عبارت دقیق تر مفهوم یک کلمه یا حتی یک جمله به شرایط کاربرد آنها بر می گردد. دیدگاه ابزاری داشتن نسبت به زبان این معنی را نیز به ذهن متبادر می سازد که ما کارهایمان را با استفاده از زبان انجام می دهیم، یعنی زبان راهنمایی است برای کنش.

از دید ویتگناشتاین، زبان مستقیما با نحوه زندگی مردم مرتبط است. از دید او، اصطلاح و کلمه ای معنی دار است که مردم از آن استفاده کنند. او در واقع زبان را برآمده از زندگی اجتماعی انسان می داند. یعنی اگر زندگی اجتماعی نداشتیم، از زبان هم خبری نبود. برای درک معانی کلمات و جمله ها باید به کاربرد آنها در شیوه های متفاوت زندگی توجه داشت، یعنی یک کلمه می تواند در اشکال مختلف زندگی ( یعنی در فرهنگ های مختلف )، معانی مختلف داشته باشد. پس در نظرگرفتن زمینه، در درک معانی اهمیت حیاتی دارند به عنوان مثال، شرایط استفاده از کلمه آجر می تواند آنرا برای ما معنی دارد کند: اگر ما کلمه آجر را از یک بنا بشنویم، متوجه می شویم که او از همکار خود درخواست آجر می کند، اما اگر فردی در خیابان فریاد بزند آجر، می توانیم هشدار دادن را در این شرایط درک کنیم!(از این منظر میان دیدگاه ویتگنشتاین و مکتب مردم روش ها شباهت هایی مشهود است ،همانند بالا بردن دست در موقعیت های مختلف).

ویتگناشتاین در ادامه و برای توضیح بهتر عقاید خود از اصطلاحی با عنوان " بازی زبانی " استفاده می کند. در اینجا او زبان را به بازی های مختلف تشبیه کرده است. اگر ما در ورزش، چندین نوع بازی را با هم مقایسه کنیم متوجه می شویم که هیچ یک از این بازی ها، شباهت های ذاتی با یکدیگر ندارند. هر بازی، دارای یک سری قواعد و قوانین است. عملی که ممکن است در یک بازی مجاز باشد در بازی دیگر ممکن است خطا گرفته شود. همین ویژگی بر زبان نیز حاکم است. ما در کاربرد زبان نیز بازی های زبانی متفاوتی داریم، یعنی در هر بازی، معنی کلمه ها و حتی جمله ها متفاوت می شود. در واقع زمنیه های اجتماعی ای که ما در آنها کلمات را به کار می بریم با هم متفاوت هستند و هر یک از قواعدی خاص خود پیروی می کنند.

در مقابل ویتگنشتاین ،فیلسوفان وجودی نگاه متفاوتی به زبان دارند.آنها به زبان بیشتر به عنوان پدیداری انسانی و وجودی می‌نگرند و به نسبت زبان و ساختار درونی جملات زبانی توجه ندارند.یعنی فیلسوف وجودی زبان را پدیداری کاملا انسانی می داند و معتقد است عناصر وجودی و زبانی همیشه در زبان وجود دارد،لذا به جهت پدیدارشناسی وجود انسان به پدیدارشناسی زبان مبادرت می ورزد.در این نحله دو گونه کارکرد زبانوجود دارد: کارکرد اصیل و کارکرد غیراصیل. کارکرد اصیل با توجه به وجود اصیل مطرح می شود . در فلسفه وجودی "دیگری" منشآ و منبع تشکیل وجود اصیل است . اگر دیگری وجود نداشته باشد "خود" معنا و تعریفش را از دست می دهد و مهمترین عنصری که "دیگری" را تبدیل به موجودی می کند که به انسان وجود اصیل عطا کند البته گفت و گو و زبان است.

در سال 1970 مجددا اهمیت زبان به عنوان یک ساختار مورد توجه قرار گرفت.بطور قطع چرخش زبانی در معارف انسانی در نتیجه سنت دیگری در فلسفه یعنی ساختارگرایی و پسا ساختار گرایی به وجود آمد . زبان در این معنی بسیار با سنت فلسفی غرب متفاوت بود.سنت فلسفی لغات را همچون بر چسب های کارکردی می پنداشت.برای مثال عبارت "صندلی "را تصور کنید،از دیدگاه فلسفه غرب معنی صندلی به خود کلمه صندلی بر می گشت.با ظهور ساختار گرایی، فردیناند دوسوسور ثابت کرد که تفاوت بین معانی نمی تواند مستقل از تفاوت بین اصوات وجود داشته باشد.تفاوت بین معانی ادراک ما را می سازد.ما قادر نخواهیم بود یک صندلی ساده را به عنوان یک صندلی تشخیص دهیم مگر آنکه معنی صندلی را در مقابل (مثلا) "صندلی دسته دار " درک کنیم.

از آن پس چرخش زبانی در زمینه های دیگری به غیر از فلسفه و به ویژه در علوم اجتماعی نیز تاثیر گذار شد. نظریه اجتماعی در برهه ای از زمان با تغییر و تحولاتی در نگرش نسبت به فرهنگ روبرو شد که از این تغییرات تحت عنوان چرخش فرهنگی نام برده می شود، که تغییر معنای بسیاری از دیگر مفاهیم را نیز به همراه داشته است. برای توضیح پیدایش چرخش فرهنگی، باید چند پله به عقب بازگشت و نگاهی به تحولات پیشین انداخت. با ظهور علوم اجتماعی، به ویژه جامعه شناسی و اقتصاد، حوزه سیاست به حاشیه رفت و جامعه حیطه ای خود تنظیم گر تصویر شد که از طریق اقتصاد و بازار فعالیت های انسانی را سازمان می دهد. در واقع شکافی بین جامعه و سیاست ایجاد شد و سیاست به دولت محدود گردید. در این دوران تبیین های ساختاری از جامعه و اوضاع آن نیز، تفکر غالب بود. اما تاکید مجدد بر عاملیت و ذهنیت و رد مدل های تعین گرای ساختاری، چرخش فرهنگی را شکل داد. در چنین شرایط ( با توجه مجدد به ذهنیت و کمرنگ شدن تحلیل های تعین گرای ساختاری ) انتظار میرفت که سیاست نیز مجددا به صحنه بازگردد، البته نه در معنای سنتی پیشین خود( که به دولت و کشمکش هایی بر سر قدرت مرتبط می شد) بلکه به عنوان وجهی از فعالیت های روزمره در زندگی اجتماعی. چرخش فرهنگی در جامعه شناسی در دو شکل مطرح می شود. دیدگاه اول، که از منظر معرفت شناختی به موضوع می پردازد، فرهنگ را برسازنده روابط اجتماعی و هویت ها ( به طور عام و جهان شمول ) تعریف می کند. گیدنز و نظریه ساختمند شدن او در این گروه قرار می گیرد. او در توضیح روابط بین ساختارها و عاملان، و در تلاش برای روشن ساختن تاثیر هر یک بر دیگری، فرهنگ را به عنوان عنصر برسازنده این رابطه معرفی می کند. بنابراین می توان نظریه او را نظریه برساختن فرهنگی روابط و هویت های اجتماعی دانست. پسا ساختارگرایی و نظریه گفتمان نیز با چرخش فرهنگی از نوع اول مرتبط هستند. در این راستا می توان به آثار لاکلائو و موفه اشاره کرد. نظریه گفتمان آنها، به نظریه هژمونی گرامیشی، نزدیک است، زیرا آنها نیز فرهنگ را، عنصری مهم در کسب رضایت سیاسی می دانند. دیدگاه دوم، که دیدگاه تاریخی نامیده می شود، فرهنگ را دارای نقشی موثر در برساختن روابط و هویت های اجتماعی، البته در جوامع کنونی، می داند، و به طور ضمنی اشاره می کند که فرهنگ پیش از این در این راستا، نقش تعیین کننده ای نداشته است. نظریه های پست مدرنیستی در دو سنت مارکسیستی و غیر مارکسیستی، ذیل این گروه قرار می گیرند. در سنت مارکسیستی می توان به عقاید اسکات لش اشاره کرد. از نظر وی ، روابط اجتماعی که پیش از این تحت تاثیر سرمایه شکل می گرفت، در دوران کنونی، متاثر از نشانه ها و فرهنگ است، به طوری که امروزه برای درک سرمایه داری جهانی، باید تاثیر فرهنگ بر تولید و مصرف را روشن ساخت. اما در سنت غیر مارکسیستی، فرهنگ جای سرمایه را نمیگیرد، بلکه به جای دانش و پیشرفت های دوران مدرن می نشیند. از دید متفکرین پست مدرن، سست شدن ارزش ها و هنجارهای فراگیر دوران مدرن، و تضعیف گزاره های آن دوران در مورد پیشرفت بر مبنای عقل و خرد، زندگی اجتماعی را شدیدا بی ثبات و چند پاره کرده است.



:: بازدید از این مطلب : 172
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 تير 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مروارید شیطون

در حال حاضر مساله رابطه میان نظریه های خرد بینانه و کلان نگرانه و یا سطوح خرد و کلان واقعیت اجتماعی ،قضیه اساسی نظریه های جامعه شناسی است.به گونه ای که آیزنشتاد و هل معتقدند"رویارویی میان نظریه خرد و نظریه کلان دیگر به گذشته تعلق دارد". به موازات رشد علاقه به قضیه پیوند خرد و کلان، توجه به رابطه میان ساختار و عاملیت نیز افزایش یافته است به گونه ای که در کارهای شماری از نظریه پردازان همچون گیدنز، هابرماس،آرچر و پیر بوردیو به گونه های مختلف مشهود است.در حالیکه گیدنز در نظریه ساختار بندی خویش بر رابطه دو سویه عاملیت و ساختار تاکید دارد،پیر بوردیو نیز بر رابطه ساختمان ذهنی(هابیتاس)و زمینه(میدان)می پردازد.محرک نظریه وی علاقه اش به از میان برداشتن ضدیت کاذب میان عینیت گرایی و ذهنیت گرایی است.او در راستای این مقصود ،کانون توجه خود را بر عملکرد (practices)می گذارد که پیامد رابطه دیالکتیک میان ساختار و عاملیت است.عملکردها به نحو عینی تعین نمی شوند و نیز محصول اراده آزاد نیستند.

ساختار اجتماعی نقطه ی عزیمت تحلیل اجتماعی بوردیو است.او معتقد است افراد در فضای اجتماعی چندبعدی جای گرفته اند که این فضا بر مبنای موقعیت طبقه اجتماعی شان تعریف شده است.البته تعریفی که بوردیو از طبقه ارائه می دهد کاملا متفاوت از تعریف کارل مارکس است؛وی بر این باور است که طبقه اجتماعی هر فرد با توجه به میزان دسترسی فرد به منابع گوناگون،پیوندهای اجتماعی و فرصت های اجتماعی مرتبط با شغل،سن،جنسیت و وضعیت تحصیلات مشخص می شود ،در حالیکه مارکس طبقه را در حد عوامل اقتصادی و دسترسی به سرمایه فرو می کاهد.

در نظر بوردیو افراد متناسب با فضای اجتماعی و موقعیت طبقه اشان دارای عادت واره یاhabitus هستند که هم محصول شرایط ساختار اجتماعی فرد است و هم به اعمال اجتماعی فرد ساختار می بخشد.البته کنش گران بوردیو ابزارهایی بی روح یا آلت دست هبیتاس نیستند بلکه افراد عادت واره ها را به شکل نوآورانه به کار می گیرند.لذا افراد نه عاملانی کاملا آزادند و نه محصول منفعل ساختار اجتماعی (در حالیکه از نظر گیدنز افراد کنشگرانی آزادند که بر اساس آگاهی ای که از خود و جهان اطرافشان دارند دست به کنش می زنند یا بالعکس و عاملیت نیز حاکی از توانایی و قدرت است و به توانایی عاملان برای انجام دادن کارها باز می گردد ).بنابراین هبیتاس هم محصول ساختار اجتماعی است و هم مولد ساختار اعمال اجتماعی که ساختارهای اجتماعی را بازتولید می کنند.یعنی عادت واره اصولی را ارائه می دهد که مردم به وسیله آنها انتخاب می کنند و استراتژی هایی را بر می گزینند که در جهان اجتماعی به کار خواهند گرفت و همین نقطه تمایز موضع بوردیو و موضع ساختار گرایانه است که اگرچه هبیتاس ساختار درونی شده است که اندیشه و انتخاب کنش را محدود می کند اما آنها را تعیین نمی کند.هبیتاس ساختاری باثبات و نامتغیر نیست بلکه توسط افرادی که در موقعیت های مختلف در حال تغییر هستند،جرح و تعدیل می شود.

به نظر می رسد بین بوردیو و گیدنز نکات افتراقی وجود دارد. چیزی که برای گیدنز اهمیتی منحصر به فرد دارد،این نکته است که برای انجام دادن هر عمل اجتماعی عاملان باید ضرورتا از مجموعه قواعدی استفاده کنند.این قواعد در حین کمک به سازماندهی اعمال اجتماعی به آنها ساخت و شکل نیز می دهند.اما این به این معنی نیست که این قواعد همچون هبیتاس حاضر و آماده هستند و کنش گران ناچار به پیروی از آن هستند، بلکه اعمال اجتماعی مستلزم برخورد فعال کنشگران چیره دست است(دانش مبتنی بر قواعد). ساختها اشاره به نظمی مجازی و انضمامی دارند که در فعالیت آگاهانه ی انسانی وجود دارند و در بستر زمان و مکان باز تولید می شوند.

بوردیو جامعه را شامل حوزه ها یا میدان های(field)اجتماعی می داند.این عمل یادآور تلقی وبر از جامعه به منزله قلمروهای اجتماعی(دین،حقوق،اقتصاد و سیاست )است که هریک منطق نسبتا مستقل خاص خود را دارند.میدان ها از افرادی تشکیل شده اند که دارای منابع گوناگونی (انواع مختلف سرمایه )هستند وبرای کسب پرستیژ،ثروت و قدرت تلاش می کنند.بوردیو 4 نوع سرمایه اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی و نمادین را مشخص می کند و متذکر می شود که هر میدانی به نوع خاصی از سرمایه یا منابع اهمیت می دهد مثلا در دانشگاه سرمایه فرهنگی دارای اهمیت است و در بازار سرمایه اقتصادی.در نظر بوردیو سرمایه به منابع یا قابلیت های در اختیار فرد یا موقعیتی اجتماعی اشاره دارد که از نفوذ اجتماعی یا رواج برخوردار است.

در نهایت اینکه بوردیو معتقد است در حال حاضر فرهنگ نقش محوری برای پویش های نابرابر اجتماعی دارد.او بر خلاف مارکس که برای سلطه جنبه اقتصادی قائل بود از سلطه بوسیله ایدئولوژی سخن می گوید.در باب سلطه ی طبقاتی او معتقد است که طبقات حاکم ارزشهای خود را به نحوی از طریق ساز و کارهای نهادی (مثلا مدرسه) تحمیل میکنند که عاملان فرودست نا آگاهانه این ارزشها را ناشی از قابلیت فردی میدانند تا تحمیل طبقاتی. او سلطه ی طبقاتی از طریق تحمیل فرهنگی را نوعی خشونت نمادین میخواند. وی نیز همانند وبر بر پیوند میان سلطه و مشروعیت تکیه دارد البته او روابط مشروع سلطه را ناشی از تفاوت مواضع افراد در سلسله مراتب اجتماعی و به رسمیت شناختن این تمایز می داند.وی در همین چارچوب به تحلیل چالش های بین نسلی نیز می پردازد.

منابع:

*- جرج ریتزر ،نظریه های جامعه شناسی معاصر،ترجمه محسن ثلاثی،تهران،نشر علم

* جرج ریتزر ،مبانی نظریه جامعه شناختی معاصر و ریشه های کلاسیک آن،ترجمه شهناز،مسمی پور،تهران،نشر ثالث

*راب استونز،متفکران بزرگ جامعه شناسی،ترجمه مهرداد میر دامادی،تهران،نشر مرکز

*استیون سیدمن،کشاکش آراء در جامعه شناسی،ترجمه هادی جلیلی،تهران،نشرنی

*ریچارد جنکینز،پیر بوردیو، ترجمه حسن چاووشیان،لیلا جو افشانی،تهران،نشر نی

*پیر بوردیو،تمایز،ترجمه حسن چاووشیان،تهران ،نشر ثالث

*آزاد ارمکی ،محمد رضایی،سوژه و قدرت:تحلیل چگونگی شکل گیری ذهنیت در مطالعات فرهنگی،نامه علوم اجتماعی(27)،صص156-125

*محمد توکل،مریم قاضی نژاد،شکاف نسلی در رویکردهای کلان جامعه شناختی :بررسی و نقد رهیافت های نسل تاریخی و تضاد با تاکید بر نظرات مانهایم و بوردیو، نامه علوم اجتماعی(27)صص124-95



:: بازدید از این مطلب : 256
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 تير 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مروارید شیطون

پارسونز از جامعه­شناسان آمریکایی قرن بیستم در سال 1902 در ایالت کلورادو در خانواده­ای مذهبی متولد شد. از 1920 تا 1924 در کالج امهرست به تحصیل زیست­شناسی و فلسفه پرداخت. در سومین سال تحصیل در این کالج، به علوم اجتماعی علاقه­مند شد و تصمیم گرفت تا تحصیلات عالی­اش را در جامعه­شناسی ادامه دهد. پارسونز معترف است که اصلاح­طلبی اجتماعی پدرش در این گرایش بی­تأثیر نیست. تحت تأثیر فضای خانواده به مطالعات اقتصادی و ارتباط آن با ساختارهای اجتماعی پرداخت. پس از اتمام دوره لیسانس خود برای یک سال تحصیل به لندن رفت. سپس به آلمان رفته و تحت تأثیر آثار ماکس وبر قرار گرفت. رساله دکترای وی به مطالعه نهادهای اقتصادی در آثار وبر، مارکس و سمبارت معطوف گشت. در نهایت پارسونز به آمریکا بازگشت و تمام عمرش را در آنجا به تدریس و تحقیق پرداخت. وی در ماه مه سال 1979 در سفری به همراه همسرش به‌منظور شرکت در پنجاهمین سالگرد اخذ دکترای خود به آلمان رفته و در همان شب در هتل محل اقامت خویش بر اثر یک حمله قلبی درگذشت.[1]

شخصیت­ها و نحله­های فکری تأثیرگذار
منابع فکری عمده که بر پارسونز تأثیر نهاده و دامنه نظری آثار او را گسترش بخشیدند عبارت‌اند از:
1) نظریه روان‌کاوی فروید و نقش آن در نظریه درونی‌کردن هنجارها و ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی.
2) آثار تالمن، روان­شناسی که در تبیین رفتار هدفمند سهم داشت.
3) آثار جامعه­شناسان و انسان­شناسان بزرگ کارکردگرا و پیرو کارکردگرایی ساختاری همچون دورکیم، رادکلیف براون، مالینوفسکی و کروبر.
4) فایده­گرایان و اقتصاددانان کلاسیک و اخذ نظریه کنش از آنان.
5) مکتب فکری آلمان و نظریه­پردازانی همچون وبر، پاره‌تو و مارشال.[2]
آثار پارسونز[3]
پارسونز در تکامل و کاربرد نظریات خویش سه مرحله زیر را در زندگی‌اش پشت سر گذاشته است:
مرحله یک؛ این مرحله کار اولیه پارسونز را دربر می­گیرد و حاوی تحول تدریجی یک نظریه اراده­گرایانه در زمینه کنش اجتماعی و در تقابل با دیدگاه‌های فایده­گرا و کاهش­گرا در جامعه­شناسی است. اثر محوری پارسونز در این دوره "ساختار کنش اجتماعی" (1973) است.
مرحله دو؛ این مرحله مهم‌ترین دوره است. پارسونز در این مرحله در راستای کارکردگرایی ساختاری از محدوده­های نظریه کنش اجتماعی دور می­شود و به شرح و بسط یک نظریه کنش اجتماعی عام­تر شامل مفهوم­های تعیین‌­کننده نظام و نیازهای نظام رو می­آورد. سه کتابی که کارهای کلیدی این دوره را دربر می­گیرند عبارت‌اند از: نظام اجتماعی (1951)، به سوی نظریه عام کنش (1951) و اقتصاد و جامعه (1956) که با همکاری نیل اسملسر نگاشته شده است.
مرحله سه؛ در این مرحله زندگی پارسونز، شاهد تحولات مهمی در قالب سیبرنتیک از نظام­های اجتماعی و تعریف و تبیین از دگرگونی اجتماعی هستیم. چند اثر محوری این دوره عبارت‌اند از: جامعه­ها (1967)، نظام جامعه­های نوین (1971)، دو مجموعه مقاله با نام­های نظریه جامعه­شناختی و جامعه­شناسی نوین (1967)، سیاست و ساختار اجتماعی (1971)، مقاله نظام­های اجتماعی و تکامل نظریه کنش (1977)، مقاله نظریه کنش و وضعیت انسان (1978).
...


:: بازدید از این مطلب : 210
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 تير 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مروارید شیطون

متاسفانه جناب آقای مهندس کاشانی استاد زبان انگلیسی و معلم اخلاق من و تمامی دانشجویان دانشگاه صدا و سیما رخ در نقاب خاک کشیدند.

خدمت همه دوستداران ایشان تسلیت عرض می کنم.













:: بازدید از این مطلب : 138
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 تير 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مروارید شیطون

«هر موضوع مهم، باید ضرورت پرداختن داشته باشد».

«دلاور»

مقدمه

در دنیای پژوهش و جست و جوی علمی، موضوعات مختلف، متعدد و متنوعی، با درجات متفاوت، مطرح می شوند. همان طور که در مباحث قبل اشاره کردیم، پژوهش با موضوع مناسب، عنوان دقیق، بیان صحیح مسئله و مرتبط و فاخر و سپس اهداف (اصلی و جزئی)، سؤالات (اصلی و فرعی) و فرضیات (اهم و اخص) به پیش می رود. در برخی تحقیقات، فقط اهداف بعد از بیان مسئله می آیند(مانند تحقیقات کیفی که بیشتر در تحلیل و بررسی متون استفاده می شوند) و در تحقیقات کاربردی،1 مقایسه ای2 و توصیفی، سؤالات و فرضیات، مورد استفاده قرار می گیرند که به این موارد پرداختیم؛ گر چه انواع تحقیق و دسته بندی های آن را در بخش های بعد با مثال بیان خواهیم کرد.

در تکمیل بخش اول تحقیق، یعنی طرح تحقیق، مقوله های اهمیت تحقیق، ضرورت تحقیق تعاریف مفهومی و عملیاتی مطرح می شوند که در این بحث، به آنها می پردازیم.

اهمیت و ضرورت تحقیق

مقوله ای که در تحقیق بسیار قابل توجه است، مقوله اهمیت و ضرورت تحقیق است. بسیاری از محققان، معتقدند که این دو مقوله، مجزا از هم هستند(دلاور، 1379، ص21)؛ یعنی وقتی از اهمیت تحقیق سخن می گوییم، یعنی این تحقیق از نظر چه ابعاد و مؤلفه هایی مهم است.

در یک نگاه کلی، پژوهش گر،3 اهمیت تحقیق خود را با نوع مسئله ای که انتخاب کرده، بیان می کند؛ اما باید مشخص کند که این تحقیق، در چه زمینه ای از اهمیت بیشتری برخوردار است و این امر، می تواند حتی در ارائه طرح تحقیق، بررسی ادبیات و پیشینه تحقیق،4 نقش اساسی ایفا کند (خاکی،1384، ص28)؛ همان گونه که شناخت مسئله اصلی تحقیق، نشان گر ردیابی اصیل در تحقیق است(sekaran , 1992 ,p.43).

چند نکته

1. متأسفانه اغلب تحقیقات و پایان نامه ها، در بخش اول، به خوبی تبیین نمی شوند.

2. بعضی محققین یا دانشجویان، اگر هم به بخشی تحت عنوان اهمیت و ضرورت می پردازند، به ورطه جملات شعاری، کلیشه ای یا رونویسی از کار دیگران که پر از کلی گویی و مبهم نویسی است، می افتند.

3. بعضی نیز این دو مقوله (اهمیت و ضرورت) را از هم تفکیک نمی کنند.

4. در برخی پایان نامه ها و پژوهش ها مشاهده می شود، که چون محقق با این دو مقوله (اهمیت و ضرورت) آشنا نیست، در مطلبی که نگاشته، اصلاً به این دو مبحث نپرداخته و به نوعی، ادامه بیان مسئله یا مقدمه است.

5. گاهی نیز اگر مطالب مقدمه، بیان مسئله، اهمیت و ضرورت را کنار هم بگذاریم، خیلی قابل تفکیک نیستند.

اهمیت تحقیق از نظر تئوری

پژوهش گر در نگارش اهمیت تحقیق خود که اغلب 5/1 الی 2 صفحه A4 است، باید بتواند با توجه به دانش و ادبیات موجود، دلایل مهم بودن مسئله تحقیق را بیان کند. او برای این کار، باید نشان دهد که تحقیق مزبور، از دیدگاهی جدید و خلاقانه به مسائل نگاه می کند.

بیان اهمیت موضوع تحقیق، باید بتواند اهمیت و ارزش تحقیق را نسبت به نظریه های موجود، به اثبات برساند. اغلب پژوهش گران در مطالعات خود، متوجه جای خالی موضوعی می شوند و تحقیق مزبور باید این کمبود را جبران کند. اگر تحقیق در زمینه ای است که تئوری، سیر تکاملی خود را پیموده است، در آن صورت، تحقیق می تواند آزمون مهمی از تئوری آن باشد و یا امکان دارد پژوهش گر از مفاهیم یا اصولی استفاده کند که پژوهش گران قبلی استفاده کرده اند و پرسش های خود را همانند پرسش هایی که آنها در تحقیقات پیشین به کار گرفته اند، تنظیم کند؛ ولی داده ها از گروه های متفاوت جامعه، زمان دیگری جمع آوری می شود. از این رو، نتایج حاصل از تحقیق، می تواند موجب گسترش تئوری پیشین گردد(خاکی، 1384، ص 28).

بنابراین، در نگارش اهمیت تحقیق در فصل اول که همان طرح یا کلیات پژوهش است، محقق، 5/1 صفحه مستند با ارجاعات اصیل، پیرامون مؤلفه های اهمیت موضوع استدلالات خود را می نگارد.

...



:: بازدید از این مطلب : 177
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 تير 1394 | نظرات ()

x
با سلام آدرس چت روم عوض شده است برای ورود اینجا کلیک کنید

اول چت

با تشکر مدیریت اول چت